انسان شناسی، مبنای اندیشه استاد مطهری
یکی از مهمترین منابع فرهنگ و اندیشة نظام مقدس جمهوری اسلامی، آثار ارزشمند استاد شهید مرتضی مطهری(ره) است. بازخوانی اصول حاکم بر اندیشه و آثار آن اسلام شناس والامقام، به ویژه در سالی که رویکرد نظری به مبانی فرهنگی اهمیت دوچندان یافته، برای شناخت مسیر و تحقق برنامه ها ضروری است.
بی شک یکی از مهمترین مبادی یک اندیشه، نوع نگاه آن به انسان است؛ موجودی پیچیده و اسرارآمیز که محور همه تلاشها و هدف آفرینش آسمانها و جهان¬هاست. به همین جهت لازم است به صورت مستقل مورد مطالعه و دقت قرار گیرد.
اهمیت خود شناسی
در اندیشه استاد مطهری، خودشناسی دو کاربرد و ضرورت اساسی دارد که هر دو، از مهمترین دغدغه های بشر بوده و هست:
الف) یکی مسأله مبدأ، خالق و مربی هستی است. انسان از زمانی که خود و جهان پیرامون خود را شناخته است، نسبت به خالق جهان علاقه و توجه نشان داده، آنقدر که همواره موجودی هرچند خیالی و جعلی، را همراه و حافظ و محیط برخود می داند.
استاد مطهری با الهام از معارف غنی اسلام، خودشناسی را مهمترین مقدمه و بلکه عین خداشناسی می دانند، همانند آینه ای که تصویری در آن منعکس شود و قبلاً بیان کردیم که نمود و ظهوری از آن جسم واقعی است نه غیر آن و نه خود آن. (مطهری، 1377، ج13، ص 354)
ب) دومین سؤال مهم برای انسان «چگونه بودن» است. در این محور مهم نیز خودشناسی بسیار ضروری است؛ چرا که تا ماهیت و قابلیتهای یک موجود، دانسته نشود، استفاده صحیح و کاربری بایسته از آن ممکن نخواهد بود. انسان نیز به عنوان پیچیده ترین موجود شناخته شده، از این امر مستثنی نیست و باید مورد دقیق ترین مطالعات قرار گیرد.
در این زمینه خودشناسی بقدری اهمیت و تأثیر دارد که استاد مطهری خودشناسی را برای تربیت و رشد اخلاقی انسان کافی می دانند:
انسان با نوعى معرفة النفس، با توجه به نفس، الهامات اخلاقى را دریافت مىکند. و این الهامات اینطور نیست که حتماً یک کسى درسى به گوش انسان گفته باشد، بلکه همان درکِ «خود» کافى است براى این دستور که انسان این کار را باید بکند و آن کار را نباید بکند. و این است معنى: وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّیها. فَالْهَمَها فُجورَها وَ تَقْویها (شمس/8) (همان، ج22 ص671)
اهمیت و اصالت روح انسان
یکی از نخستین مراحل انسان شناسی، شناخت اجزاء تشکیل دهنده وجود او و قابلیت¬های هرکدام است. واضح است که وجود انسان منحصر در این ظاهر مادی نیست و شخصیت حقیقی ما را روح و روان و ابعاد غیرمادی تشکیل می دهد.
مسأله روح (که رکن مهمی در جهان¬بینی الهی است) مورد تأکید استاد مطهری است و با مروری بر نظرات مختلفی که فلاسفه طول تاریخ در مورد حقیقت روح داشته اند عمق نگاه حکمت متعالیه را پسندیده و آن را قبول می کنند. نظراتی مانند مُثل و جوهر قدیم افلاطونی، ماده و صورت ارسطویی، کون و فساد بوعلی، دوگانگی و ثنویت نفس و بدن توسط دکارت و بالأخره حرکت جوهری جسم و تکامل آن تا حدّ جوهر مجرد روح که توسط ملاصدرا مطرح گشت. (همان، ج13 ص35)
در بخشهای متعددی از آثار شهید مطهری بحث روح و مسائل مهم مرتبط با آن را شاهدیم از جمله:
1. کتاب معاد (بحث مفصلی پیرامون ماهیت روح)
2. مقالات فلسفی (نظرات فلسفی در باب روح)
3. مسأله شناخت (راههای اثبات روح)
4. اسلام و نیازهای زمان (ثبات روح انسانی در تحولات زمانه)
5. فلسفه اخلاق (لطافتها و حساسیت¬های روح)
6. تعلیم و تربیت (استعدادهای روح و پرورش آنها)
7. انسان کامل (آفات و صعود و نزول روح)
8. آزادی معنوی (عظمت و استقلال روح)
مهمتر آن که ایشان از مسأله اصالت روح استفاده های اخلاقی عرفانی متعددی نیز دارند که لازم است تحت عنوان «خود و ناخود» به آن پرداخته شود.
خود و ناخود
جالب و عجیب است که در تعالیم اسلامی هم کرامت و عزّت نفس مورد تأکید و توجه قرار گرفته و هم تحقیر و مبارزه با نفس و هشدار نسبت به خطرات آن. آیا فقط یکی از آنها درست است و باید گروه دیگر را کنار گذاشت؟ چگونه باید بین این بیانات متضاد، جمع کرد و آیا راه میانه ای برای عمل به هر دو دسته هست؟
برای ورود به این بحث لازم است چند موضوع قطعی را به عنوان پیش فرض مطرح کنیم:
1. هرکس درک یقینی و علم حضوری نسبت به خودش دارد.
2. این شخصیتی که برای خود می شناسیم، مرکب از دو یا چند شخصیت مستقل نیست.
3. در عین استقلال وجودی که برای خود سراغ داریم، در مواجهه با خوبیها و بدیها، دو کشش متفاوت احساس می¬کنیم.
4. یکی از این کششها آنچنان است که درصورت اجابت و ارضا، نوعی حسّ صعود و شادی و موفقیت به انسان می¬دهد و میل دیگر در صورت چیرگی، حالتی حیوانی، دنیوی و تیره نصیب¬مان می¬سازد.
از نظر اسلام در عین اینکه انسان یک حیوان است مانند هر حیوان دیگر، در عین حال به تعبیر قرآن نفخهاى از روح الهى در او هست، لمعهاى از ملکوت الهى و نورى ملکوتى در وجود انسان هست. «منِ» واقعى یک انسان آن «من» است. انسان «من» حیوانى هم دارد، ولى من حیوانى در انسان من طفیلى است، منِ اصیل نیست. من اصیل در انسان همان من ملکوتى انسان است؛ یعنى آنچه در یک حیوان، من واقعى و حقیقى آن حیوان را تشکیل مىدهد، در انسان من طفیلى اوست...
این همان جاست که انسان درک مىکند که خود اصلى، خود واقعى، من حقیقى، آن اراده اخلاقى است که تحت فرمان عقل مىباشد و این میل در «من» یک ابزار است، من واقعى آن نیست، «من» واقعىِ من این میل و این طبیعت نیست، این بیگانه است که دارد «من» را شکست مىدهد. این احساس احساسى است که انسان در درون خودش دارد و همان احساسى است که انسان با آن درک مىکند که «من» واقعىِ من این میلها و این طبیعت نیست؛ من، این طبیعت با این همه میلها نیستم؛ طبیعت با همه میلها، ابزارها و وسایلى است که به این «من» داده شده است که از این ابزارها و وسایل استفاده کند. «من» همان مقامى است که تصمیم را مىگیرد، همان عقل و درک است، آن مقامى است که اینها را مىفهمد. اما آن مقامى که فرمان طبیعت را به من مىدهد او بیگانه و غیر است، او من نیستم.
قرآن مىگوید خودت را گم کردهاى، او خود تو نیست، او یک چیز دیگر است، او طفیلى خودِ توست، او خودِ طفیلى توست نه خودِ اصیل تو. «وَ لاتَکونوا کَالَّذینَ نَسُوا اللهَ فَانْسیهُمْ انْفُسَهُمْ» (حشر/19) (همان، ج22، ص 414)
علم و ایمان
انسان موجودی پیچیده و چندبعدی است که در ارتباط با موضوعات مختلف جلوه¬های متفاوتی پیدا می کند. یکی از این عرصه¬ها تعامل و مواجهه او با طبیعت مادی و عالم ماورائی است. استاد مطهری با نگرش جامع و روشن خود، و ملاحظه اصالت روح انسان، آگاهی¬ها و گرایشها را فصل ممیّز انسان معرفی کرده، دو عامل «علم و ایمان» را برای تشکیل و رشد انسانیت لازم می¬خوانند.
شهید مطهری در بخشهای متعددی از آثار خود (از جمله علل گرایش به مادیگری، اسلام و نیازهای زمان، سیری در نهج البلاغه، حکمتها و اندرزها، توحید، خدمات متقابل، فلسفه تاریخ، نظام حقوق زن، پانزده گفتار، فلسفه اخلاق و آشنایی با قرآن) با انتقاد شدید از کلیسا و تعالیم تحریف شده مسیحیت -که درخت ممنوعه آدم و حوا را درخت معرفت و آگاهی! معرّفی می¬کند- فقدان نگرش صحیح به علم و ایمان را یکی از علل مهم رویگردانی جهان معاصر از دین می¬دانند.
به هر حال علم و ایمان هر دو برای رشد و سعادت انسان ضروری¬اند؛ علم با روشنایی، توانایی، ابزار و سرعتی که در اختیار می¬گذارد طبیعت را می¬سازد و ایمان با عشق، امید، هویّت و جهتی که ایجاد می¬کند انسان را. هیچکدام نمی¬توانند جایگزین دیگری شوند و هریک بدون دیگری موجب سقوط و انحراف خواهند بود.
آزادی و اختیار
یکی از مهمترین مسائلی که باید به عنوان یک اصل در انسان¬شناسی اسلامی مطرح شود آزادی انسان در ساختن شخصیت خود است. استاد مطهری با تأکید بر این اصل مهم، می گویند: همه حیوانات همانند که آفریده شده اند اما انسان آنی است که خود بخواهد. (همان، ج2، ص 289)
این موضوع به قدری گسترده و پرحاشیه است که در بسیاری از مباحث استاد مطهری رگه¬هایی از آن دیده می شود:
1. ماهیت و خاستگاه آزادی در کتابهای فلسفه اخلاق و انسان کامل
2. رسالت پیامبران برای رفع موانع آزادی انسانها در کتابهای وحی و نبوت، پانزده گفتار
3. موانع آزادی و نقش دین درتأمین آزادی حقیقی در کتابهای سیره نبوی، ده گفتار و پانزده گفتار
4. شاخه ها و انواع آزادی و اصل بودن آزادی روح در کتابهای آزادی معنوی، آینده انقلاب اسلامی و پانزده گفتار
5. مسأله جبر و اختیار در کتابهای انسان و سرنوشت، عدل الهی
6. نقش تاریخ به عنوان شخصیتی مستقل در تعیین و ترسیم مسیر زندگی بشر در کتابهای فلسفه تاریخ، اسلام و نیازهای زمان و قیام و انقلاب مهدی (ع)
7. حجاب و رفتارهای آزاد در کتابهای مسأله حجاب و اخلاق جنسی
8. توجه به فرق مهم بین آزادی عقیده و آزادی اندیشه در کتابهای جهاد، آینده انقلاب اسلامی و آشنایی با قرآن ج3
البته این آزادی بی حد و صد درصدی نیست؛ نه از نگاه تشریع و باید و نبایدها بلکه در چارچوب تکوین نیز آزادی انسان تحت تأثیر برخی عوامل محدود یا منفعل می شود. عوامل از قبیل وراثت، محیط (جغرافیایی و اجتماعی) و عوامل تاریخی. (همان، ج2، ص 291)
حداکثر گرایی و کمال طلبی
یکی دیگر از مبانی مهم استاد مطهری در انسان شناسی مسأله حداکثرگرایی یا همان کمال خواهی انسان است. طبق این اصل مهم، انسان از روح مجردی برخوردار است که می¬تواند در ابعاد مختلفی تا بی¬نهایت پیش برود. از هر خیر و زیبایی، کامل و صد درصد آن را می¬خواهد، به کم قانع نمی¬شود و از محدودیّت گریزان است.
حال وقتی سؤال می¬شود که اگر چنین است چرا انسانها عاشق انسان محدود و ناقصی مثل خودشان می-شوند؟ جواب عارف این است که آنها در حقیقت عاشق زیبایی و خیر مطلق و بی¬نهایت ذات احدیّت شده¬اند اما چون به او دسترسی ندارند، آن زیبایی را در این موجود ناقص جستجو می¬کنند و پرتوی از آن کمال بی¬منتها را در این دیده و عاشقش می¬شوند. به عقیده آنها اصلاً محال است که انسان غیر خدا را دوست داشته باشد. محى الدین مىگوید: ما أحبّ أحدٌ غیرَ خالقِه. (همان، ج3 ص523)
به عبارت دیگر انسان همواره در ذات خود دنبال کامل¬ترین از هر چیز است و دوست دارد هیچ نقص و ایرادی در خود و آنچه به او می رسد وجود نداشته باشد. از دیدگاه استاد مطهری سرّ اینکه عشقهای مادی و تعلقات دنیوی اندک زمانی پس از وصال، به خاموشی و سردی می گراید همین است که عاشق می بیند این نبود آنچه دنبالش بود و کمال بی عیب می پنداشت. (همان، ج3، ص 507)
همچنین این مبنا وقتی که در مباحث اجتماعی مطرح می شود موجب امید و خوشبینی به آینده بشریت و نفی اندیشه های منفی نسبت به تلاشهای اصلاح¬طلبانه در طول تاریخ است. زیرا انسانهایی که در جهت اصلاح جامعه تلاش می¬کنند به کم قانع نیستند و عشق به خوبی و امید به عدالت، به گونه¬ای که همه حدود جغرافیایی و محدودیت¬های اعتباری را فرو بریزد، در وجود همه نهاده شده است.
مسئولیت¬مندی
در زمینه مسئولیت های اجتماعی معمولاً سخن از نوعی قرارداد نانوشته حقوقی میان اعضای جامعه است که اعتبارات عرفی و محیطی در آن بسیار تعیین کننده است. در نظرات کانت بر این نکته تأکید شده که معیار شناخت انسان کامل مسئولیت پذیری و احساس مسئولیت او در برابر همنوعان است. (همان، ج23، ص 664)
اما اصل و اساس این احساس وظیفه در کجاست؟ این سؤال مهمی است که استاد مطهری در پایان کتاب آزادی معنوی مطرح نموده ولی به پاسخ آن اشاره نکرده اند. اما در کتاب 15گفتار، انسانیت و زندگی دینی را ملازم با مسئولیت می دانند. به عبارت دیگر محال است که انسان معتقد به دینی باشد و از قبول مسئولیت در برابر خدا و خلق خدا شانه خالی کند. یا حتی فارغ از تعالیم دینی، ارتباط وجودی که انسان با خالق خود و به تبع، با سایر مخلوقات پیدا می¬کند، نوعی حسّ خیرخواهی و دفع خطرات از دیگران ایجاد می¬کند که در عرصه¬های مختلف به عنوان «احساس مسئولیت» خودنمایی می¬کند. (همان، ج24، ص 541)
استاد مطهری، تعالی و به فعلیت رسیدن استعدادهای انسان – به خصوص در زمینه¬های اجتماعی- را با عنوان «رشد» مطرح می کردند، توجه عجیبی به مسأله «رشد» داشته و علاوه بر جهت¬گیری علمی و تئوری نسبت به رشد و تکامل فرد و جامعه بشری در مسیر تکامل، در مقام عمل و اقدامات خود نیز «رشد» را سرلوحه برنامه ها و رفتارها داشتند؛ تا آنجا که در سخنرانی کوتاه روز حسّاس 12بهمن57 و لحظات پرهیجان ورود حضرت امام(ره) به بهشت زهرا(س) چنین گفتند:
شما تا حالا ثابت کرده اید که رشد داشته اید؛ اگر بناست که ما رشد داشته باشیم اولین وظیفه شرعی ما حفظ جان آقاست؛ خدای ناخواسته آسیبی اگر به ایشان برسد مثل این است که به صد میلیون جمیعت آسیب رسیده باشد...حفظ سلامت آقا از اوجب واجبات است.
یاد آن امام یگانه و این استاد فرزانه را گرامی داشته برای علوّ درجاتشان دعا می¬کنیم.
مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1377